نی نی انتظار

چند تا مشکل کوچولو

نزدیک به پنج ساله که ازدواج کردیم . و من از همون لحطظه های اول زندگی مشترکمون فهمیدم که بابایی مشکلات مردونه داره خیلیییییییییی به هیچ کس چیزی نگفتم و خودم دست به کار شدم . راه های  درمانی یه مختلفی رو امتحان کردم . پزشکی و غیر پزشکی . دکتر های متفاوت . مراکز پزشکی معتبر . مکاتبه با دکترهای خارجکی داروهای گیاهی و غیره . . . ولی هیچ کدوم کمکی نکرد  بابایی آدم مغروری یه و البته کله شق و یه دنده ولی من عاشقشم مطمئنم تحت شرایط بدی داره روزگار رو میگذرونه . ولی آخه تا خودش نخواد نمیتونیم به نتیجه برسیم . من باز هم منتظر میمونم تا خودش به یک نتیجه ی خوب و منطقی برسه . تا اون روز . . . شاید امروز شاید فردا اصلا...
22 مرداد 1392

خیلی سخته

سلام  امروز بابایی برای چندمین بار گفت : دوباره تماس بگیر با کیلینیک برام نوبت بگیر . . . آخه من چند بار نوبت بگیرم . چقدر خودمو امیدوار کنم.تحمل داشته باشم . آخرشم وقتی که نوبت دیدن نتیجه بشه . بابایی پشیمون بشه . خونه ی آرزوهام خراب بشه ... خداجووووونم نمیدونم صلاحت چیه ولی بدون من به خاطر بهترین بنده ی تو دارم صبر میکنم جواب صبر منو بده شمردن این روزها برام خیلی سخت شده  گذشتن از زن بودن و زنانگی کردن ... یعنی این انتظار پاسخی هم داره                               ...
22 مرداد 1392