نزدیک به پنج ساله که ازدواج کردیم . و من از همون لحطظه های اول زندگی مشترکمون فهمیدم که بابایی مشکلات مردونه داره خیلیییییییییی به هیچ کس چیزی نگفتم و خودم دست به کار شدم . راه های درمانی یه مختلفی رو امتحان کردم . پزشکی و غیر پزشکی . دکتر های متفاوت . مراکز پزشکی معتبر . مکاتبه با دکترهای خارجکی داروهای گیاهی و غیره . . . ولی هیچ کدوم کمکی نکرد بابایی آدم مغروری یه و البته کله شق و یه دنده ولی من عاشقشم مطمئنم تحت شرایط بدی داره روزگار رو میگذرونه . ولی آخه تا خودش نخواد نمیتونیم به نتیجه برسیم . من باز هم منتظر میمونم تا خودش به یک نتیجه ی خوب و منطقی برسه . تا اون روز . . . شاید امروز شاید فردا اصلا...