نی نی انتظار

شروع سیکل میکرو

از امروز سیکل میکرو شروع میشه 92/9/18 دوشنبه خدایا خودمو سپردم دست خودت . هر چی که صلاح منه سر راهم قرار بده خدایا آرامش صبر مهربونی ایمان قدرت توکل نیاز امروز و روزهای در پیش منه منو تنها نزار برای محیا جوووونم محیا جووونم سهم هر روزت بهار آسمانت بی غبار     ...
18 آذر 1392

آرزو

من بابایی نی نی عزیزم کلافه نباش آخه نمی دونی عزیزم خیلی وقته منتظرتیم حس و حال نوشتن ندارم .اصلا کلافه م رژیمم خیلی خوب پیش نمیره . استرس داره دیونه م میکنه احساس تنهایی میکنم ..... هرروز ساعتها آلبوم بچگی های خودم و بابایی رو ورق میزنم تا قیافه ی نی نی رو بهتر بتونم حدس بزنم . از کارهای عجیب و احساسی خودم متعجبم . نکنه دارم دیوونه میشم توی اداره حس  حال کار کردن ندارم . همش در حال انتخاب اسمم این شرح حال کوچیکی از این روزهای من بود . روزهای بیقراری و تشویش پس کی میای مامانی برام دعا کن این روزها خیلی سخت و سخت و سخت میگذره عزیزم نی نی قشنگم این عکس شرح حالی از گذشته ی مامانه تپلته ...
11 آذر 1392

شروع رژیم لاغری

از اول آذر باید شروع کنم به گرفتن رژیم ایندفعه با همیشه فرق میکنه اگر موفق نشم هم برای خودم هم برای نی نی جونم خطرناکه خدایا کمک کن  تصمیم دارم کوچکترین کاهش وزن رو هم توی این وبلاگ اعلام کنم تا هم برام انگیزه بشه و هم متوجه تلاشی که میکنم باشم   نوشین عزیزم بابت همه چی ازت ممنونم  تو یکی از مهمترین ها بودی در استارت دوباره ی رژیمم خدا جون محافظ تو و نی نی قشنگت باشه الهی آمین   وزن فعلی 103 ...
30 آبان 1392

همه چی خوب بود ....

با دست پر برگشتم از کیلینیک همه آزمایشات خوب بود و من از لحاظ جسمی در شرایط خیلی خوبی به سر میبردم فقط دکترم خیلی سفارش کرد برای اینکه خیلی زود باید وزنم و بیارم پایین اسپرم های بابایی فریز شدن تا برای روز انتقال ازشون استفاده بشه  فعلا هیچ دارویی برام تجویز نشد   از روز 3 پری باید 14 تا قرص LD بخورم + آسپرین +فولیک اسید 5 و روز 14 که قرص LD تموم میشه باید مجدد برم واسه سونوگرافی و ویزیت دوباره توی شرایط روحی خوبی به سر میبرم ولی هنوز برای رژیم سختی که در پیش رو دارم آماده نشدم مراجعه ی بعدی  30آذرماه ......   ...
29 آبان 1392

دوشنبه 92/8/27

دوشنبه اولین جلسه ی مشاوره و دریافت دارویی من شروع میشه برام دعا کنید   نمیدونم چی پیش میاد  نگران اضافه وزنم هستم  از بارداری پر خطر میترسم  خدایا دستمو محکم تر بگیر دارم پرت میشم توی عالم برهوت ......   خدایا توی این تنهایی فقط تو رو دارم ...
25 آبان 1392

اولین قدم ....

یه حس خوب دارم یه حسی ته دلمو قلقلک میده که باعث میشه ناخودآگاه لبخند های طولانی و شیرین بزنم . بابایی بعد از یه دوره ی طولانی استفاده از دارو و انجام سه عمل جراحی که سخت و پر از استرس بود تونست موفق بشه . نتیجه ی عمل مثبت بودی و حالا چند تا اسپرم سالم به صورت فریز شده داریم که میتونن به من و بابایی امید زندگی ببخشند . خدایا معجزه نشون دادی و من غرق در لطافت نگاه مهربان تو گرم میشوم   مامانی در انتظارتیم  به امید دیدار عزیزم        ...
19 آبان 1392

خدا

خدايا! كدام ميوه ي ممنوعه را بچينم كه از زمين براني ام؟!   خدا جون خیلی خسته م ...................   ...
18 مهر 1392