نی نی انتظار

مراجعه به مرکز و سونوگرافی

همه چی داره خوب پیش میره ..... 92/10/18 چهارشنبه نوبت ویزیت داشتم سینافکت روزی 10 واحد + 2 تا فوستیمن +2 تا مریونال + داستینکس دو  روز در هفته نصف قرص+فولیک اسید+آسپرین دوشنبه ی هفته ی بعد مجدد نوبت سونو دارم التماس دعا ...
24 دی 1392

سینا فکت

از روز جمعه 92/10/6 روزانه 30 واحد سوپر فکت تزریق میکنم . آسپرین+فولیک اسید+LD فعلا ادامه داره تا پایان بسته ی LD ...... و روز 2 یا 3 پری مجدد ویزیت و سونو دارم . رژیم لاغری ادامه داره بدون هیچ موفقیتی و هنوز خسته م ........ یه دیواره یه دیواره یه دیواره...............   ...
7 دی 1392

فقط میخوام بنویسم ....

فقط میخوام بنویسم ولی نمی دونم چی ؟  یه دنیا حرف ناگفته دارم یه دنیا گله یه دنیا شکایت یه دنیا حسرت تنهایی مثل خوره دارم وجودم رو از بین میبره . احساس خلا ء میکنم .... خیلی تنهام .... این روزها همش دلم هوای مامانمو میکنه شاید گفتن این حرف از زبون یک زن 31 ساله عجیب باشه ولی دلم بوی مامانم رو میخواد . دلم میخواد ساعتها باهاش حرف بزنم از اتفاقاتی که نمیتونم هضمش کنم نمیتونم به کسی بگم ... از نیاز ها از خواسته ها و هزاران هزار درد و دل.... یادش بخیر مامانی چه روزهایی داشتیم با هم .... رفتی و من و با یه دنیا حسرت تنها گذاشتی ... ...
5 دی 1392

مادر یعنی ....

مادر یعنی به تعداد همه روزهای گذشته ، صبوری! مادر یعنی به تعداد همه روزهای آینده ،دلواپسی! ... مادر یعنی به تعداد آرامش همه خوابهای کودکانه بیداری ! مادر یعنی خستگی تنی خسته که عمری خود را فدا کرد مادر یعنی بهانه در آغوش کشیدن و نوازشگر همه سالهای دلتنگی فرزند مادر یعنی باز هم بهانه مادر گرفتن.... مادر عشق است........خدایا خودت بشنو صدای دل همه مادران رو ...   ...
26 آذر 1392

شروع سیکل میکرو

از امروز سیکل میکرو شروع میشه 92/9/18 دوشنبه خدایا خودمو سپردم دست خودت . هر چی که صلاح منه سر راهم قرار بده خدایا آرامش صبر مهربونی ایمان قدرت توکل نیاز امروز و روزهای در پیش منه منو تنها نزار برای محیا جوووونم محیا جووونم سهم هر روزت بهار آسمانت بی غبار     ...
18 آذر 1392

آرزو

من بابایی نی نی عزیزم کلافه نباش آخه نمی دونی عزیزم خیلی وقته منتظرتیم حس و حال نوشتن ندارم .اصلا کلافه م رژیمم خیلی خوب پیش نمیره . استرس داره دیونه م میکنه احساس تنهایی میکنم ..... هرروز ساعتها آلبوم بچگی های خودم و بابایی رو ورق میزنم تا قیافه ی نی نی رو بهتر بتونم حدس بزنم . از کارهای عجیب و احساسی خودم متعجبم . نکنه دارم دیوونه میشم توی اداره حس  حال کار کردن ندارم . همش در حال انتخاب اسمم این شرح حال کوچیکی از این روزهای من بود . روزهای بیقراری و تشویش پس کی میای مامانی برام دعا کن این روزها خیلی سخت و سخت و سخت میگذره عزیزم نی نی قشنگم این عکس شرح حالی از گذشته ی مامانه تپلته ...
11 آذر 1392